نويسنده: رودي ماته
ترجمه و گزارش: منصور چهرازي (1)



 

The Persian Gulf;A political and Economic History of Five port cities,1500-1730
Willem Floor
Mage Publisher,Washington.D.C,2006

چكيده

كتاب « خليج فارس: تاريخ سياسي اقتصادي پنج شهر بندري 1500-1730 » اثر نويسنده ي پرآوازه ي هلندي، ويلم فلور، مورد توجه رودي ماته، استاد مطالعات تاريخي دانشگاه دلور قرار گرفته است تا به نقد و بررسي آن در مجله ي « مطالعات ايراني » بپردازد.(2) همه ي اهتمام ماته اين است تا ضمن بررسي فصول هفتگانه ي كتاب، به موضوع تحولات سياسي اين منطقه در فاصله ي سال هاي 1500 تا 1730 ميلادي بپردازد و پيوستگي هاي آن را با مسائل اقتصادي مورد مداقه قرار دهد. درهم تنيدگي سياست و اقتصاد از عمده ترين محورهايي است كه او با تكيه بر آن به نقد كتاب فلور مي پردازد و تاريخ پنج شهر بندري خليج فارس را در پرتو تحولات سياسي و اقتصادي آن مورد ارزيابي قرار مي دهد. نوشتار حاضر، نه ترجمه ي كامل مقاله ماته، بلكه گزارشي از آن است، هرچند بخش عمده ي آن را نقل قول هايي مستقيم از ماته تشكيل مي دهد.
هرمز، بندرعباس، مسقط، خليج فارس و پرتغالي ها.
رودي ماته بررسي خود را در مورد كتاب فلور با نقد و ستايشي توأمان آغاز مي كند و در يك نگاه كلي اگرچه گستردگي، جامعيت و انبوه اطلاعات مي داند و مي نويسد: « اين اثر بر پايه ي شماري از تحقيقات شكل گرفته است كه انرژي، نظم و همچنين عزم فوق العاده ي نويسنده ي آن، ويلم فلور، را به طور كامل در ارايه ي تصويري جامع از تمام موضوعات موردبررسي، نشان مي دهد. اين اثر با حجمي بيش از 600 صفحه و با كلمات ريزنويس، به اندازه ي كتاب تلفن شهر فيلادلفيا شامل 450000 لغت و چهار برابر رساله ي متوسط « خليج فارس » شايد مختص مشتاق ترين و ثابت قدم ترين متخصصين اهل فن باشد؛ اين اثر همچون جنگل پهناوري است كه درختان آن بي شمارند به طوري كه چشم به ندرت قادر است نور و آسمان را نظاره كند. بهتر اين بود كه نويسنده، اين كتاب را به سه يا چهار اثر تحقيقي تقسيم مي كرد و تمركز آن را بر هريك از بنادر يا دوره ي زماني كوتاه تر مي گذاشت. اگرچه اين كتاب آن قدر حرف براي گفتن دارد كه جبران نقيصه ها را مي كند. »
رودي ماته مطالب كتاب را چنين توصيف مي كند: « كتاب براساس سازمان بندي شهرهاي بندري و تقسيمات فرعي آن در هر دوره، به شرح جزء به جزء رويدادهاي سياسي كه در يك دوره رخ داده، مي پردازد. بخش اول، شامل دو فصل است كه فراز و نشيب هاي بندر هرمز را از آغاز قرن چهاردهم، يعني زماني كه جزيره هنوز مستقل بود تا سال 1550م، يعني وقتي كه پرتغالي ها آن را سنگر مستحكم خود ساختند، روايت مي كند. در اين بخش، فلور به چند نكته ي مهم مي پردازد كه در روند آن، چند افسانه ي ايران را تكذيب مي كند. »
رودي ماته در مورد محتواي بخش دوم كه به روابط صفويان و پرتغالي ها اختصاص دارد، مي نويسد: « بخش دوم كه برگرفته از تحقيق اول است؛ به روابط بين صفويان و پرتغالي ها مي پردازد. پرتغالي ها از بانفوذترين قدرت هاي فرامنطقه اي در دوره ي صفويان بودند كه در خليج فارس حضور داشتند. واقعيت اين است كه انگلستان و هلند « بيگانگاني » بودند كه در قرن هفدهم وارد آب هاي ايران شده بودند و رابطه ي بين ايران و پرتغالي ها بيشتر براساس منافع دو طرفه بر ضد اين دو كشور بيگانه بود تا ايجاد سلطه ي يك قدرت اروپايي بر آب هاي ايران. دلايل ايران براي برقراري روابط با پرتغالي ها، بهره مندي از سهولت كشتي راني و كمك نظامي آنان عليه شورش شاهزادگان محلي بود. »
به نوشته ي رودي ماته، براساس مطالب كتاب، اين افسانه كه پرتغالي ها در صدد قطع رابطه ي تجاري با شرق نزديك بودند، مورد تأييد ويلم فلور نيست، زيرا به نظر فلور قطع رابطه ي تجاري مي توانست براي عثماني ها كه قادر بودند رابطه ي تجاري درياي سرخ را تقويت كنند، دست آويزي باشد و از آن جا كه هرمز به شدت به ورود كالا از بصره متكي بود، اين كار براي عمليات تجاري پرتغالي ها، زيان آور به شمار مي آمد.
رودي ماته گزارش مطالب كتاب را چنين ادامه مي دهد: « موضوع فصل سوم « بصره در قرن شانزدهم » است كه در آن بحثي جامع راجع به پيدايش اين شهر و نيز جنگ طولاني بين مدعيان مختلف قدرت بر سر كنترل شهر و مناطق دروني آن صورت مي گيرد. اين فصل تنازع قدرت بين عثماني ها و پرتغالي ها در خليج فارس را تا متاركه ي آن ها در سال 1563م بررسي مي كند؛ متاركه اي كه تا سال 1621م ادامه يافت. »
رودي ماته در مروري به فصل چهارم مي نويسد: در اين فصل نويسنده دوباره به موضوع هرمز در سال هاي 1550 تا 1622م بازمي گردد، يعني سالي كه پرتغالي ها از جزيره بيرون رانده شدند. اين فصل به بررسي دلايلي مي پردازد كه بر مبناي آن پرتغالي ها ادعاي مالكيت خليج فارس را داشتند و در آن چنين اظهار مي گردد كه تغيير مسير تجارت ابريشم، يكي از آن دلايل نبود و اين كه پرتغالي ها در ماوراء هرمز در هيچ كجا ساكن نشده بودند. در روند همين موضوع، نويسنده افسانه ي وجود استحكامات نظامي در همه جاي خليج فارس را رد كرده و معتقد است كه قطعاً پرتغالي ها به تعداد اندك و فقط در هرمز، بندرعباس و قشم استحكامات داشتند. به نظر فلور تعدادي از قلعه هايي كه به پرتغالي ها نسبت داده مي شود، مثلاً در بحرين، توسط پرتغالي ها ساخته نشده و فقط مستحكم و تقويت شده اند. نويسنده همچنين در مورد تلاش پرتغالي ها براي اعزام مبلغان مذهبي و فعاليت هاي ديپلماتيكي كه هدف آن سعي در ملحق ساختن حكمرانان ايران به منازعه ي ضد عثماني بود، بحث مي نمايد. اين تلاش ها قطعاً در دوره ي حكومت شاه عباس اول در سال 1619م، زماني كه جزاير و بنادر در اختيار پرتغالي ها، يعني بحرين 1602م، ( گمبرون ) بندرعباس 1614م، قشم 1608م و سرانجام هرمز 1622م، تحت كنترل صفويان درآمد، با شكست مواجه شد. »
رودي ماته در مورد فصل مربوط به بندرعباس مي نويسد: « فصل طولاني در مورد بندرعباس، كه شايد بهتر بود به عنوان كتابي جداگانه ارايه مي گرديد، به ويژه به ايران مربوط مي شود. اين فصل توسعه ي اين بندر از تأسيس تا رسيدن به موقعيت بازار فروش تجاري عمده ي ايران در عهد صفويان را ترسيم مي كند. سپس در خصوص شهر، استحكامات نظامي و ساختار جمعيتي آن بحث مي كند كه يك سوم هندو بودند و اين موضوع آشكارا چرخش سياست به سوي هند را نشان مي دهد. اين نويسنده توصيفي مفصل راجع به مديريت سياسي و تغييرات درون شهر نيز ارايه نموده و روابط اين بندر را با شهر « لار »، در نواحي داخلي ايران، كه در اواخر دوره ي صفويان تحت حاكميت آن ناحيه قرار گرفته بود، بررسي مي كند. فصل مذكور با بحثي جامع راجع به ماهيت تجارت بندرعباس و تمركز بر روابط بين تجار محلي و كمپاني هاي دريايي كه اغلب عليه اخاذي مقامات سياسي با يكديگر متحد مي شدند، به پايان مي رسد. »
ماته درباره ي فصل ششم كه به موضوع مسقط پرداخته مي نويسد: « فلور در اين فصل به بازگويي چيرگي سلطان عمان بر مسقط پس از ناكامي پرتغالي ها در به دست آوردن كنترل آن، به دنبال سقوط هرمز، مي پردازد و از آن پس مسقط مركز قدرت رو به رشد دريايي گرديد كه به منازعه بر سر بنادر خليج فارس ميان صفويه و پرتغال خاتمه داد. پس از آن پرتغالي ها در اين دوره با اعزام هر ساله ي ناوگاني براي اخذ درآمدها و اذيت و آزار كشتي هاي تجاري، درگير نبرد بي سابقه اي با عماني ها در 1652م؛ و نيز سال هاي 1668 تا 1669 گرديدند، تا اين كه دو طرف، پيمان متاركه ي موقتي را در سال 1673م منعقد نمودند. »
به نوشته ي ماته « فصل هفتم درباره ي بندر كنگ است كه در قرن بعد، يعني قرن هفدهم ميلادي از يك دهكده ي ماهيگيري كوچك به بندري در حد بندرعباس تبديل شد. در مجموع علت اين امر بي قانوني و هزينه هاي گزاف تجارت در بندرعباس بود كه اين موضوع در بايگاني هاي هلندي ثبت گرديده بود. پرتغالي ها بخشي از عوارض بر درآمد را دريافت مي كردند اما هرگز بيش از آنچه را بايد به آنان پرداخت مي شد، طلب نمي كردند. بعد از سال 1668م، زماني كه كنگ و بندرعباس داراي يك نظام مالياتي واحد شدند، كنگ تفوق خود نسبت به بندرعباس، به عنوان يك شهر را از دست داد و تجارت خصوصي به سمت بنادر كوچك و نامنظم سمت غرب خليج فارس مانند بندر « ريگ » و بوشهر كشيده شد. »
ماته فصل مفصل پاياني كتاب را كه درباره ي بندر بصره است اينگونه معرفي مي كند: « فصل پاياني كتاب با حجم بيش از صد صفحه، به بحث در خصوص بصره و به بررسي تاريخ اين شهر در قرن هفدهم از زمان سلطه ي عثمانيان تا سقوط صفويان مي پردازد. در اين فصل نيز خواننده گنجينه اي از اطلاعات درباره ي شهر و حومه هاي آن، خيابان بندي، جمعيت، كشاورزي، حيات بازرگاني آن و كالاهايي كه به اين شهر سرازير و از آن خارج مي شد، به دست مي آورد. شايد مهم ترين تلاش تحقيق حاضر در اين فصل، سرپوش نهادن بر نظريه ي شروع استعمارگري نوين كشورهاي غربي است. به اعتقاد نويسنده، پرتغالي ها بيش از حد خود را درگير امور خليج فارس نمي كردند. ان ها خواستار تمركز بر تنگه ي هرمز و درياي عمان بودند و تنها زماني به گسترش حوزه ي تحت نفوذ خود پرداختند كه در دهه ي 1560م، با عثماني ها وارد منازعه شدند. علي رغم شهرت رعب آوري كه پرتغالي ها داشتند، در قرن شانزدهم به ندرت خشونتي از خود نشان دادند و اگر هم زمان اين كار را انجام دادند بيشتر به خاطر كمك نظامي به ديگر قدرت هاي منطقه بود. اين موضوع كه پرتغالي ها در قرن هفدهم تهاجم بيشتري داشتند، حقيقت دارد آنچنان كه فلور در بحث هاي خود علت را در آن زمان منافع اندك پرتغالي ها و دست كشيدن از بيشتر فعاليت هاي تجاري خود در ايران مي پندارد. اساساً پرتغالي ها منافع چنداني در ايران نداشتند؛ چرا كه ايران كشوري نيمه خشك و نسبتاً‌ فقير و به لحاظ عاطفي نفوذناپذير بود كه هيچ پايه و اساسي كه بعداً آن را به سكونت گاهي مستعمراتي همچون « گوا » و « ماكائو » يا « باتاوايا » و « جاكارتا » تبديل سازد، عرضه نمي نمود. وضعيت قلعه ي پرتغالي ها در هرمز به سال 1620م، يعني قبل از حمله ي شاه عباس، حكايت از همين موضوع دارد. مزاحمت انگليسي ها و هلندي ها در اين مورد كمتر از پرتغالي ها بود. همانند پرتغالي ها كه قبل از آنان به منطقه آمده بودند، انگليسي ها و هلندي ها قصدشان تجارت بود، نه گسترش قلمرو. اين دو كشور حتي فاقد شور و حرارت پرتغالي ها براي اشاعه ي دين بوده و فعاليت هاي مذهبي را براي ايبري ها يا همان پرتغالي ها و پس از آن گروه هاي مذهبي فرانسوي گذاشته بودند. آنان با بهره برداري از آنچه در داخل كشور و سواحل دريا موجب ناراحتي و رنج شاه ايران شده بود، پيشنهاد محافظت از منافع شاه به ازاي كسب امتيازهاي تجاري را مطرح ساخته و خود را در مقوله هاي خراج گزاري و دست نشاندگي موجود در آن زمان وارد كردند تا ظهور دولت ملي در قرن بيستم به طول انجاميد. »
نقد و ارزيابي پاياني رودي ماته بر كتاب از اين قرار است: « اگرچه اين كتاب اشتباهات چاپي كمي دارد- به جز در بعضي موارد كه مخصوص خود نويسنده است، براي مثال: استفاده از « chose » به جاي « choes » و « loose » به جاي « lose » و « lead »‌به جاي « led » و «ibid »‌به جاي « idem » ولي به نحو شايسته اي ساخته و پرداخته نشده و در آن نوعي سستي كه تاوان نوشتن زياد و عجولانه است، به وفور به چشم مي خورد. فلور نگارش نام گاسپار بارزائوس Gaspar Barzaeus هلندي، عضو فعال فرقه ي يسوعيان در هرمز را به چهار شيوه ي مختلف در فاصله ي دو صفحه در يك بخش ( صفحات 28-29) آورده است.
نمونه ي ديگر از اين دست اشتباهات ارجاعات مداوم به فيليپ اول، حاكم اسپانيا، 1596م ( صفحه ي 200) و فيليپ دوم، پادشاه اسپانيا كه در بين سال هاي 1604 و 1607م( صص 206-208) به دنبال روابط با ايران بودند، يافت مي شود. درواقع اسپانيا در سال 1596م تحت حكمراني فيليپ دوم بود كه در سال 1599م درگذشت و فيليپ سوم جانشين وي گرديد. بررسي تصادفي يكي از منابع در صفحه ي 215 و پاورقي 8؛ شماره هاي اشتباه صفحه ي مربوط به مقاله ي ارجاعي را كه 251-298 به جاي 245-276 ذكر شده است، آشكار مي سازد. آنتونيو دوگوا مبلغ مذهبي و مأمور سياسي پرتغالي در اوايل سال 1602م حامل نامه اي از جانب پاپ بود كه بيانگر عدم تعجب از اشغال بحرين توسط شاه عباس پيش از همان سال بود ( ‌صفحه 204). حتي اگر تصرف بحرين در ژانويه هم اتفاق افتاده بود، آن خبر نمي توانست به اروپا رسيده و دوباره به ايران برگشته باشد. اطلاعات مربوط تا حدودي در دومين نامه اي كه انتوني دوگوا در سال 1609م در دومين سفر خود به ايران با خود آورد، درج گرديده است.
بايستي به اين نكته نيز اشاره گردد كه فلور همواره در انتقاد از ديگران سريع عمل مي كند ولي در تأييد كار ديگر همكارانش در ميان نوشته هاي خود، سخاوت چنداني به خرج نمي دهد. در پايان، نمايه ي كتاب نامفهوم است. به نظر مي رسد كه با كمي بيش از 500 مدخل يا كمتر از يك مدخل در هر صفحه، نمايه ي كتاب به شكلي تصادفي انتخاب شده است كه در اين ميان نامي از بحرين ذكر نگرديده است. ضمن اينكه در ذيل حرف«c »، كلمات «cayda »‌و « cement » را مي يابيم حال آنكه كلمه ي « cartazas »‌به معناي آبراه هاي تجاري كه در اوايل قرن شانزدهم به وسيله ي پرتغالي ها معرفي شده اند، وجود ندارد. در ذيل حرف«p » كلمات عجيبي همچون«picota » و « pimentieros » به عنوان مدخل هاي جداگانه وجود دارند اما هيچ اشاره اي به pepper(فلفل) يا pearl fishing(صيد مرواريد) نشده است. حرف«s » شامل كلمه ي عجيب «snow »(برف)‌مي باشد در حالي كه مدخلي براي كلمه ي «slavery »( بردگي ) وجود ندارد. »

پي‌نوشت‌ها:

1.سرگروه تاريخ اداره كل آموزش و پرورش استان فارس.
2.نوشتار حاضر برگردان مقاله اي با مشخصات زير است:
Iranian studies,Vol.44,Issue 1,2011,pp.123-127.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي، ( 1392 )، پژوهشنامه خليج فارس ( ‌دفتر ششم )، تهران: خانه كتاب، چاپ اول